آیا بنیانگذاران میتوانند همراه با نیازهای کسب و کار خود رشد کنند؟
بهترین زمان برای جذب سرمایه گذار چه زمانیست؟
منتورشیپ و مشاوره در استارتاپ مفهومی ظاهرا ساده است اما…
در سادهترین شکل ممکن، ارزش پیشنهادی مثل گزاره تعیین جایگاه برند شماست که توضیح میدهد چه مزیتی را برای چه کسی فراهم میکنید و چقدر بینظیر این کار را انجام میدهید. ارزش پیشنهادی، خریداران هدف شما را توصیف میکند، مشکلی که حل میکنید و این که چرا شما به شکل قابل توجهی بهتر از سایر روش های جایگزین هستند.
در مسیر خلق یک ارزش پیشنهادی ارزنده، این ۴ مرحله را درنظر بگیرید: تعریف، ارزیابی، اندازهگیری و ساختن.
اگر در حال حرکت هستید، میتوانید به نسخه صوتی کارگاه در پادکست فارسی اسرار استارتاپی گوش کنید:
در کارگاه آموزشی نقشه راهی برای موفقیت استارتاپ، پیشنهاد کردیم که یک کارآفرین از کجا باید مسیرش را آغاز کند. همین که یک فرصت ارزشمند پیدا کردید، خلق ارزش پیشنهادی (Value Proposition) متقاعد کننده معمولا بهترین قدم برای رفتن به مرحله بعدی است.
مخترعی به نام چارلز کترینگ میگوید: مشکلی که به خوبی بیان شده باشد مشکلی نیمه حل شده است، اما بسیاری از کارآفرینان قبل از درک واقعی مسئلهای که به دنبال حل آن هستند، به اشتباه به دنبال راه حل میگردند.
بخش قابل توجهی از تعریف ارزش پیشنهادی شامل چیزی است که من آن را 4U مینامم. اگر به اکثر این سوالات به طور قطعی پاسخ بله میدهید، پس در مسیر درستی به سمت یک ارزش پیشنهادی جذاب هستید. در غیر این صورت، باید در مسیر خود تجدیدنظر کرده و آن را مجددا بررسی کنید!
آیا مشکل به اندازه کافی آشکار و بحرانی هست؟ آیا یک فضای سفید را در بازار دنبال میکند که به شما امکان درآمدزایی از فرصتی که به وجود آمده را میدهد؟
در بازارهای B2B حوزه تکنولوژی، شما باید در موقعیتی باشید که به مشکلات آشکار و بحرانی بپردازید، زیرا بسیار حادتر از مشکلات نهفته و انگیزشی هستند، چرا که مشکلات آشکار و بحرانی مانع کسب و کار میشوند. آنها شغل و اعتبار افراد را در معرض خطر قرار میدهند. مشکلات نهفته اغلب بیان نمیشوند و ناشناخته هستند، به این معنی که آنها اغلب نیاز به مکانیزم فروش پرهزینه دارند. مشکلات انگیزشی اختیاری هستند، و این سختترین مکان برای فروش توسط یک استارتاپ B2B است.
با این وجود بر خلاف حوزه B2B در حوزه B2C بسیاری از محصولات موفق براساس افشای نیازهای انگیزشی و نهفته کار میکنند. فیسبوک یک مثال عالی در این زمینه است. وقتی در کلاسهای درسی این مورد بحث میکنیم، نیازهای مشتری در استارتاپ را از نظر هرم مازلو بررسی میکنیم که در چارچوب آن میتوان درباره فیسبوک تفکر کرد که با آشکارسازی نیازهای اجتماعی انسان به موفقیت رسید.
یا واضح تر، Evernote و ارزش پیشنهادی آن را در نظر بگیرید. این شرکت تلاش کرد که به جهان کمک کند تا همه چیز را به خاطر بسپارد، به طور موثر ارتباط برقرار کند و کارها را به ثمر برساند. از ذخیره کردن افکار و ایدهها تا حفظ تجربیات برای مؤثرتر کار کردن با دیگران. این مجموعه روی سازماندهی و افزایش بهرهوری کاربران تمرکز کرد.
بعد از مشخص کردن مشکلی که میخواهید حل کنید و اعتبارسنجی بحرانی بودن آن، از خود بپرسید: چه چیزی در مورد راه حل من منحصر به فرد و متقاعد کننده است؟
یک روش مفید این است که به نوآوری خود در یک چارچوب سه بُعدی فکر کنید: چه ترکیب خاصی از نوآوری جهشی، فناوری دفاع پذیر و مدل کسب و کار انقلابی را ارائه میکنید و چه چیزهایی آن را واقعا جذاب میکند؟ این سوالات فقط برای شما و همکاران شما نیست، بلکه باید موشکافانهترین مشتری را هم قانع کند!
صرفاً داشتن یک محصول یا سرویس سریعتر، ارزانتر و بهتر برای متقاعد کننده بودن آن کافی نیست! با ارزیابی کردن آن به صورت سه بُعدی، واقعاً میتوانید پتانسیل دستیابی به موفقیت غیرمنتظرهای را ایجاد کنید.
بیشتر کارآفرینان آنقدر روی ویژگیهای محصول خود تمرکز میکنند که فراموش میکنند یادگیری استفاده از محصولشان تا چه اندازه میتواند برای مشتری دشوار باشد. بنابراین نسبت هزینه/دستاورد منفعتی که شما برای رفع نیاز مشتری ایجاد میکنید را در مقابل دردسرها و هزینههایی که مشتری برای استفاده از محصول شما باید بپردازد را اندازهگیری میکند. من به عنوان یک سرمایهگذار به دنبال تحولات غیر مخرب هستم؛ فناوریهایی که مزیتهای انقلابی را با حداقل تغییر در فرآیندهای موجود ارائه میدهند. به بیان ساده، پذیرش نوآوری جهشی در حالت ایدهآل، برای مشتری بدون دردسر خواهد بود!
بدون دردسر بودن راه حل برای جذب مشتری در استارتاپ بسیار مهم است، چون مزیتی که شما به مشتری ارائه میکنید با لحاظ کردن ریسک نوپا بودن استارتاپ شما؛ کاهش پیدا میکند. یک محصول موفق باعث ایجاد پیشرفت چندین برابر در مقایسه با وضعیت موجود میشود. اگر نتوانید قول هزینه/دستاورد 10 برابر بهتر را بدهید، مشتریان معمولاً ترجیح میدهند هیچ کاری نکنند تا اینکه بخواهند ریسک تعامل با کسبوکار شما را بپذیرند.
هنگامی که مراحل تعریف، ارزیابی و اندازهگیری را طی کردید، آمادهاید که ارزش پیشنهادی خود را بسازید، که برای این کار چارچوب زیر را توصیه میکنم. این چارچوب همان گزاره تعریف جایگاه برند است که برای شرایط مختلف به یک مدل قابل استفاده تبدیل شده است:
چهار مرحلهی ما برای خلق یک ارزش پیشنهادی ارزنده اینها هستند. اما یک چیز دیگر وجود دارد که از همه اینها مهمتر است؛ و آن چیز خودِ شما هستید!
این واقعیت را فراموش نکنید که شما در مرکز اصلی ارزش پیشنهادی شرکت خود قرار دارید. چه مشکلاتی را به طور بینظیر درک میکنید؟ چه راه حلهایی را میتوانید به طور منحصر به فرد ارائه دهید؟ چه مدل کسب و کار انقلابی را میتوانید به وجود بیاورید؟ به عنوان یک رهبر فکری نسبت به خود صادق باشید، چراکه در این صورت پیشرفت زیادی خواهید کرد.
این مطالعه موردی، در مورد شرکت uTest است که چگونه ارزش پیشنهادی خود را توسعه داد و توانست از نسبت هزینه/دستاورد نهایت بهرهبرداری را بکند.
جرمی ریفکین بر این باور است که همگرایی و ترکیب پیشرفتی غیر منتظره و تحول…
صنعت بیمه یکی از صنایع قدیمی و بزرگ در ایران و جهان است که امروز…
منتورشیپ و مشاوره در استارتاپ مفهومی ظاهرا ساده است اما...
آیا بنیانگذاران میتوانند همراه با نیازهای کسب و کار خود رشد کنند؟
View Comments